جدول جو
جدول جو

معنی واکی کلا - جستجوی لغت در جدول جو

واکی کلا
(جِ)
دهی است از دهستان بالاتجن بخش مرکزی شهرستان شاهی، در 8 هزارگزی مغرب شاهی، در دشت معتدل هوای مرطوبی واقع است و 90 تن سکنه دارد. آبش از نهر هتکه و رود خانه تالار، محصولش غلات و برنج و پنبه و ابریشم و شغل اهالی زراعت است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2 ص 131)
لغت نامه دهخدا
واکی کلا
از توابع بالاتجن قائم شهر
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(کَ)
نام عده ای از قرا، و از جمله، قریه ای در بالا بلوک بارفروش. (سفرنامۀ مازندران و استرآباد رابینو ص 117). و قریه ای در لالاآباد بارفروش. (سفرنامۀ مازندران واسترآباد رابینو ص 118). قریه ای در ناحیه دابو به آمل. (سفرنامۀ مازندران و استرآباد رابینو ص 112). قریه ای در ناحیه گرم رودپی در آمل. (سفرنامۀ مازندران و استرآباد رابینو ص 113). قریه ای در کار کندۀ ساری. (سفرنامۀ مازندران و استرآباد رابینو ص 121)
لغت نامه دهخدا
(کَ)
نام دهی است از دیه های اطراف نور. (از سفرنامۀ رابینو ترجمه فارسی ص 149)
لغت نامه دهخدا
(کَ)
دهی است از دهات فرح آباد. (ترجمه مازندران و استرآباد رابینو ص 161)
لغت نامه دهخدا
(کالْ لی)
دهی است از دهستان لفور بخش مرکزی شهرستان شاهی که در 14هزارگزی جنوب باختری شیرگاه واقع است. کوهستانی، جنگلی، معتدل و مرطوب است، 550 تن سکنه دارد. آب آن از رود خانه پی رود تأمین میشود. محصول آن برنج و لبنیات، و شغل اهالی زراعت و گله داری، و صنایع دستی زنان شال و کرباس بافی و راههای آن مالرو است. در تابستان به ییلاق سفیدریز و لوپی میروند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(مَ حَلْ لَ)
نام موضعی از رودپشت مشهدسر. (مازندران و استرآباد رابینو ص 117 بخش انگلیسی)
لغت نامه دهخدا
(دِ)
از نواحی صنعا در یمن است. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(نَ / نُو مَ حَلْ لِ)
دهی است از دهستان لاله آباد بخش مرکزی شهرستان بابل، در 15 هزارگزی جنوب غربی بابل و 3 هزارگزی شمال جادۀ آمل به بابل، در دشت معتدل هوایی مرطوب واقع است و 220 تن سکنه دارد. آبش از رود خانه کاری، محصولش برنج و پنبه و کنف و غلات، شغل مردمش زراعت است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
دهی است از دهستان لاله آباد بخش مرکزی شهرستان بابل با 140 تن سکنه. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(کَ)
نام موضعی به بابل (بار فروش) مازندران. (مازندران و استرآباد رابینو ص 117 بخش انگلیسی و ص 158 ترجمه فارسی آن)
لغت نامه دهخدا
(اِ کَ)
دهی از دهستان پازوار بخش بابلسر شهرستان بابل، واقع در 7000گزی شمال بابل، کنار شوسۀ بابل به بابلسر. دشت. معتدل مرطوب مالاریائی با 180 تن سکنه. مازندرانی و فارسی زبان. آب آن از چاه. محصول پنبه، کنجد، باقلا، صیفی، غلات. شغل اهالی زراعت. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(کَ)
از دهات میان دورود فرح آباد (ساری). (از ترجمه مازندران و استرآباد رابینو ص 161)
لغت نامه دهخدا
از توابع دهستان لاله آباد بابل
فرهنگ گویش مازندرانی
روستایی در بابل، از توابع دهستان بابلسر
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع لاله آباد بابل
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع لفور سوادکوه
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع دهستان بیشه ی بابل
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع بندپی واقع در شهرستان بابل
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع لفور سوادکوه
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع چهاردانگه ی سورتچی ساری
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع بالاتجن قائم شهر
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع دهستان میان رود شهرستان نوشهر، از توابع دهستان.، از توابع دهستان بیشه سر بابل، از توابع دهستان چهاردانگه
فرهنگ گویش مازندرانی
روستایی از دهستان بندپی بابل، نام روستایی در خوزه خانقاه
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع بالاتجن قائم شهر
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع دهستان بندپی واقع در شهرستان بابل
فرهنگ گویش مازندرانی